دلنوشته های خورشید



امروز یه روز خوبه یه روز خوب خدا 

علیرغم ظرفهایی که بایدبرن تو ماشین و منتظر. من هستن 

علیرغم کپل که تبدار و بیحال افتاده روی تخت 

علیرغم شازده که گرسنه س ولی مامان گشاده ش فقط میتونه بهش تخم مرغ بده چون از ناهارخبری نیست 

ولی من خوب خوبم و این خوبی را مدیون خواهرفضولم هستم که داره اینجا را میخونه

شما چه خبر 

یادش بخیر یه زمانی وبلاگ نویسی چه حالی داشت صبح اولین کارهمه به روز کردن وبشون بود و اون اعتمادی که به هم دیگه داشتیم الان نه اون وبلاگ ها هستن نه اون اعتماده سرجاش مونده

امشب افطار خونه مادرشوهرجان دعوتم روزه هم هستم 

بخاطرهمین گشادی تا شب ادامه داره 

روزام میگذره گاهی ضعف دارم گاهی دستم خواب میره ولی در کل بیشتر. از نظر روحی اذیتم هفته پیش چندروز رفتم اصفهان و داروهام را نخوردم جای دشمنتون خالی مردم و زنده شدم 

کار جدید هم کردم چند روز پیش حجامت کردم اولش میترسیدم ولی درواقع اصلا ترس نداشت فقط اینکه اگه اهل لباسهای خیلی باز هستیدجاش میمونه 

مثل پنجه گربه

دلم شله زرد خودم پز میخواد 

دلم حلوا میخواد

دلم ته چین مرغ میخواد 

دلم سالاد سزار میخواد

خدا بخیر کنه تا افطار

شما بگید شب چی بپوشم با محدودیت های فامیل شوهر ترک زبان که اهل بلوز کوتاه نیستن واسه شلوار تنگ پشت چشم نازک میکنن ووووووووو

خوب برم دیگه قول میدم دیگه غیبم نخوره 

آهان راستی مرغ مینا خریدم دو تا کلمه هم یادش دادم اسم کپل را میگه و اسم خودش را 

فعلا

در پناه حق



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پیکاسو هنر تبلیغ سرا روزنگار یک پزشک جوان آزمایشگاه فلزات گرانبها (ری گیری طلا) نمک آباد Chris راه های داشتن یک شرکت موفق